خانه » ۵ راه خسته کننده برای خلاقیت بیشتر

۵ راه خسته کننده برای خلاقیت بیشتر

تقریباً طبق تعریف، خلاقیت برعکس خسته کننده است. اگر چیزی خلاقانه است، به این دلیل است که درجاتی از شگفتی یا هیجان را در ما برمی انگیزد – وجود را به شکلی که قبلاً نمی‌توانستیم تصورش را کنیم پیکربندی مجدد می‌کند.

افراد خلاق خسته کننده نیستند. کار خلاقانه خسته کننده نیست. بنابراین، ما فرض می‌کنیم که راز موفقیت خلاقانه نباید خسته کننده باشد.

دوستی در دانشگاه داشتم که می‌خواست رمان‌نویس معروفی شود. پس از فارغ التحصیلی، یک بلیط یک طرفه به پاریس خرید و عمداً به مدت سه هفته بی‌خانمان شد، و معتقد بود که برای یافتن الهام از هنر خود باید عاشقانه رنج بکشد. چند سال بعد، در یک گروه پانک در بوستون با مردی آشنا شدم که اصرار داشت مصرف هروئین او یک اعتیاد نیست، بلکه بخشی از فرآیند خلاقیت او است، زیرا، به قول خودش، «هیچ چیز خوب هیچ وقت با هوشیاری نوشته نشده است.»

بله، «خسته کننده» آخرین کلمه‌ای است که برای توصیف نوابغ خلاق جهان استفاده می‌کنید. و به راستی که کارشان جز این نیست.

اما من در مورد چیز دیگری بحث خواهم کرد. من می‌خواهم استدلال کنم که فرآیند خلاقیت در واقع کاملا خسته کننده است. و چون کسل کننده است، خود خلاقیت نیز قابل تکرار است. این چیزی است که من و شما و هر کس دیگری می‌توانیم تمرین کنیم و در آن خوب شویم.

خلاقیت در حقیقت کار سختی است. و مانند تمام کارهای سخت، خلاقیت بهینه نیازمند درجاتی از روتین و تکرارپذیری است.

و به همین دلیل است که خلاقیت در خفا تا حدی کسل کننده است.

معلوم می‌شود که خلاقیت یک مهارت است. و مانند هر مهارتی، می‌توانید تمرین کنید و در آن بهتر شوید. در واقع، فقط یادگیری در مورد خلاقیت و نحوه عملکرد آن می‌تواند کمک کند.

بنابراین در اینجا برخی از کارهای نه چندان هیجان انگیز، اما واقعاً لعنتی-مهم وجود دارد که می‌توانید برای خلاقیت بیشتر در زندگی خود انجام دهید.

بر انجام کار تمرکز کنید، نه جرقه‌های الهام

به نظر می‌رسد که این نگرش «خفه شو و دست به کار شو» در میان بسیاری از بزرگان خلاق وجود دارد. راز موفقیت ادبی استیون کینگ، به قول خودش، صرفاً نوشتن ۳۰۰۰ کلمه در روز، مهم نیست، و سپس حذف هر چیزی بد است (که بیشتر آن است).

قبل از اینکه گروه بیتلز به موفقیت بزرگی دست پیدا کند، تقریباً دو سال به عنوان یک گروه ناشناخته بار در کلوب‌های شبانه آلمان، هر شب پنج یا شش ساعت هر شب می‌نواختند. لنون و مک‌کارتنی بعداً موفقیت باورنکردنی و افزایش شهاب‌سنگ خود را به شهرت این ماراتن تمرین و عملکرد نسبت دادند. بیتلز سیزده آلبوم استودیویی را در مدت هشت سال منتشر کرد که هر یک از آن‌ها پلاتین شد.

موتزارت و بتهوون هر کدام بیش از ۶۰۰ قطعه موسیقی ساختند. بسیاری از معاصران آن‌ها کمتر از ۱۰۰ نفر را در حرفه خود ساخته اند.
پیکاسو آنقدر قطعات تولید کرد که دانشمندان هنر هنوز حتی نمی‌توانند همه آن‌ها را بشمارند. برخی تخمین می‌زنند که او در طول زندگی خود بیش از ۵۰۰۰۰ اثر هنری خلق کرده است. اکثر هنرمندان حرفه‌ای دیگر حداکثر چند صد تا چند هزار تولید کردند.
مارک تواین ۲۲ رمان، صدها داستان کوتاه، ده‌ها کتاب غیرداستانی پر از مقالات، خاطرات و طنز، یک کتاب شعر و یک زندگی نامه نوشت. در مجموع، تواین تقریباً هشتاد کتاب در کمتر از پنجاه سال منتشر کرد که برای هر نویسنده‌ای سطح خیره کننده‌ای بود.
مطالعات نشان می‌دهد که برندگان جایزه نوبل تقریباً دو برابر بیشتر از همکاران خود در همان زمینه‌ها کار تولید می‌کنند.

ماهیت تاریخ و حافظه بشر این است که ما چیزهای بزرگ را به یاد می‌آوریم و بقیه را فراموش می‌کنیم. به راحتی می‌توان تصور کرد که شخصی مانند تواین یا پیکاسو به سادگی چند اثر درخشان تولید کرده است، در حالی که واقعیت این است که آن‌ها برای دهه‌ها دست از کار کشیدند تا در نهایت با تعداد انگشت شماری از آثار کلاسیکی که ما امروز به آن‌ها احترام می‌گذاریم، دست پیدا کنند.

یا همانطور که انیشتین یک بار بیان کرد، «اینطور نیست که من آنقدر باهوش هستم، فقط مدت بیشتری با مشکلات می‌نشینم.»

کارهای «عادی» را انجام دهید

در ابتدای مقاله به چند فرد خلاق معروف اشاره کردم که کارهای خلاقانه‌ای در زندگی خود انجام دادند. نابغه‌های خلاق اغلب به عنوان افراد عجیب و غریب و عجیب و غریب تصور می‌شوند. و مطمئناً، گاهی اوقات آن‌ها هستند.

اما معمولاً اینطور نیستند.

ارنست همینگوی احتمالا یکی از محبوب‌ترین نویسندگان آمریکایی در قرن گذشته است. سبک نوشتن او توسط همه از معلمان انگلیسی دبیرستان گرفته تا رمان نویسان مشتاق و کپی رایترهای تبلیغاتی تقلید شده است. مردم دوست دارند همینگوی را در حال نوک زدن به ماشین تحریر در خانه‌ای تاریک در کوبا در نیمه‌های شب در کنار یک بطری رام تصور کنند. و در حالی که احتمالاً این همان کاری است که او در سال‌های آخر عمرش انجام می‌داد، واقعیت بیشتر زندگی او بیشتر پیاده‌روی بود.

ارنست همینگوی خلاقیت خود را به عنوان یک روزنامه نگار خسته کننده تقویت کرد
همینگوی دوست داشت شهرت خود را به عنوان یک هنرمند خشن، زمخت، شکارچی شیر و زن شکنجه شده افزایش دهد. اما حقیقت این بود که او بیشتر یک الکلی بدبخت بود.
او قبل از اینکه در طول جنگ جهانی اول به جبهه ایتالیا برود تا راننده آمبولانس شود، به عنوان خبرنگار روزنامه در کانزاس سیتی دست به کار شد. او پس از جنگ، خبرنگار خارجی چندین نشریه خبری مختلف بود که از او حمایت کردند و برخی از مشهورترین آثارش را در کنار هم نوشت.

به عبارت دیگر: آن شخص در بیشتر دوران ادبی خود یک کار روزانه داشت.

این شایع‌تر از آن چیزی است که اکثر مردم فکر می‌کنند. سلمان رشدی یک کپی‌نویس برای یک آژانس تبلیغاتی بزرگ نیویورک بود و در طول روز برخی از کلاسیک‌ترین کمپین‌های این صنعت را می‌نوشت و شب‌ها روی رمان‌هایش کار می‌کرد.

اندی وارهول در بخش تبلیغات یک مجله کار می‌کرد و طراح یک تولید کننده کفش بود. در این مشاغل بود که او بسیاری از تکنیک‌هایی را که بعداً برای تعریف سبک طراحی اکنون مشهور او به وجود آمد، آزمایش کرد.

بیشتر اینترنت می‌خواهد باور کنید که مشاغل خسته‌کننده و پایدار به نوعی خلاقیت را از بین می‌برند. اما در بسیاری از موارد، زندگی شرکتی کسل کننده در واقع به این افراد اجازه می‌داد که غذا را روی میز بگذارند و همزمان صنایع دستی خود را تیز کنند.

حوصله کنید، حواس پرت نباشید

شاید خسته‌کننده‌ترین راه‌ها برای کمتر خسته‌کننده و خلاق‌تر بودن، خود خستگی باشد.

وقتی ترجیح می‌دهید به گوشی خود خیره شوید، به صفحه خالی خیره شوید. وقتی ترجیح می‌دهید جلوی تلویزیون بنشینید جلوی بوم می‌نشینید. برنامه‌نویسی زمانی که ترجیح می‌دهید برنامه‌ها را در Outback Steakhouse بخورید.

جامعه مدرن، با تمام ابزارهای پر زرق و برقش (و پیازهای بلومین)، در دور کردن حواس ما از این کسالت و اضطراب بسیار خوب عمل کرده است.

اما در محیط مناسب، همین خستگی و همان اضطراب است که به افراد خلاق دامن می‌زند. به جای دور شدن از ترس وجودی که ملال با حواس‌پرتی بر آن‌ها تحمیل می‌کند، از آن برای خلق چیزی استفاده می‌کنند.

هنگامی که اضطراب وارد عمل شود، اگر به آن خیره شوید، می‌تواند یک الهه خلاق جهنمی باشد.

دو سال پیش، زمانی که داشتم می‌نوشتم همه چیز به هم خورده است: کتابی درباره امید، برای یک فضای کار مشترک در نزدیکی آپارتمانم ثبت نام کردم. به نظر احمقانه بود، اما در خانه حواس پرتی بیش از حد بود. هر روز به محل کار می‌رفتم و تلفنم را در خانه می‌گذاشتم. من لپ تاپم را طوری تنظیم کردم که تمام رسانه‌های اجتماعی و حواس پرتی را مسدود کند. سپس، یک بار آنجا، در فلج دردناکی می‌نشینم که از چند دقیقه تا چند ساعت طول می‌کشد تا زمانی که شروع به نوشتن کنم.

چیزی که در آن سال آموختم این بود که هیچ تفاوتی بین الهام گرفتن وعدم حواس پرتی وجود ندارد. آن‌ها یک چیز هستند.

خلاق‌ترین افراد را در زمینه خود پیدا کنید و از آن‌ها بدزدید

بسیاری از مردم رویای یافتن چیزی را دارند که آنقدر اصیل و منحصر به فرد است که همه چاره‌ای جز رها کردن همه چیز و خیره شدن به نبوغ خود نخواهند داشت. آن‌ها آنقدر از ایده ساختن آهنگ/طراحی/محصول/هرچیزی بزرگ بعدی برانگیخته می‌شوند که منتظر می‌مانند تا آن چیزی را بیابند که آن‌ها را از بقیه متمایز می‌کند. … و در نهایت برای همیشه منتظر می‌مانند و کاری انجام نمی‌دهند.

پیکاسو به قول معروف «هنرمندان خوب قرض می‌گیرند، هنرمندان بزرگ می‌دزدند». منظور او از آن این بود که هیچ چیز واقعاً جدیدی وجود ندارد و هنرمندان بزرگ این را می‌دانند. آن‌ها درک می‌کنند که خلاقیت یک اختراع نیست، یک اختراع مجدد است.

افرادی را پیدا کنید که می‌خواهید از آن‌ها تقلید کنید و شروع به تقلید از آن‌ها کنید. با شخصی که تجربه بسیار بیشتری از شما دارد، شغل یا کارآموزی پیدا کنید، هر کاری که به شما می‌گویند انجام دهید – سپس بیشتر به تنهایی انجام دهید.

با ایده‌ها مانند سرمایه‌گذاری رفتار کنید: کم بخرید، بالا بفروشید

دنیای سرمایه‌گذاری قطعاً به عنوان کانون خلاقیت شناخته نمی‌شود. سهام، اوراق قرضه، نرخ بهره، مالیات، گزارش‌های سه ماهه، گزارش‌های سالانه، سالیانه، برنامه‌ریزان مالی، تعدیل‌های تورم… فقط دارم این را می‌نویسم خوابم می‌آید.

همه اینها ممکن است آنقدر شما را خسته کند که بخواهید با یک قاشق زنگ زده به خودتان ضربه بزنید، اما قانون طلایی سرمایه‌گذاری – خرید کم، فروش زیاد – در واقع می‌تواند چیزی در مورد خلاقیت به ما بیاموزد.

بدیهی است که وقتی شما یک سرمایه‌گذاری مالی از هر نوع انجام می‌دهید، هدف شما این است که آن را با کمترین قیمتی که می‌توانید بخرید و با بالاترین قیمتی که می‌توانید بفروشید، تفاوت را به جیب بزنید.

برای انجام این کار، سرمایه‌گذاران باهوش اغلب به دنبال فرصت‌های سرمایه‌گذاری می‌گردند که در آن پتانسیل کسب‌وکار و درک عمومی ناهماهنگ است. یعنی سعی می‌کنند شرکت‌هایی را بخرند که ارزششان بیشتر از آن چیزی باشد که اکثر مردم فکر می‌کنند، و بعد از اینکه درک بازار از شرکت دقیق‌تر شد، آن‌ها را بفروشند.

منبع

مطالب مرتبط